من از عینک خوشم میومد😐
توی یه سریال یه زنه عینک زده بود بعد انعکاسِ صفحه ی کتاب توی شیشه عینکش نمیدونم چرا واسه من جذاب شده بود!!
همش عینک میزدم زل میزدم تو کتاب بلکه بقیه انعکاس عینکو دریابن😂😂😂😂😂
دیگه داشتم کور میشدم بابام عینکو گرفت😒
مانع پیشرفت من شدن اینا😂😂😂
من همیشه توهم داشتم که پزشک میشم و میرم طرحمو تو یه روستای دورافتاده میگذرونم و اونجا با یه پسر فقیر و مهربون ازدواج میکنم
یعنی خاااااااک
من هميشه ميرفتيم شمال تَو جاده كه جنگلا بودن دستمو ميبردم بيرون ارزو ميكردم ي بچه ميمون بپره روي دستم بياد با هم دوستً بشيم بيرمش خونهً، چون خَيلي تنها بودمً 😬😬😬 الان تاپيك همسايه صحبتش بودً تك فرزند و تك دختر كل خونواده تنهاي تنها 😂😂😂
من خيلي دوست داشتم عينكي بشم
ميرفتم جلو تلويزيون چشامو ميچسبوندم به صفحه تلويزيون كه چشام ضعيف بشه 😂😂
الان كه چشام ضعيفه عينك نميزنم 😐😕
من هاشق این بودم دست و پام بشکنه
فکر میکردم خیلی جذاب میش . دستم بره تو گچ
فیلم مریم و میتیل دیدم فکر میکردم منم باید از پرورشگاه آورده باشن😆
من فانتزی مامانمو میگم
زمان شاه که جشن های ۲۵۰۰ساله میگرفتن از طرف مدرسه ها بچه هارو میبردن
مامانم میگه من باخودم میگفتم پسرشاه منو میبینه عاشقم میشه باهام ازدواج میکنه😂😂
ما که کتک میخوردیم
من بچه بودم عاشق این بودم که لوزه هامو عمل کنم فقط بخاطر بستنی خوردن کلا تا چند سال فانتزیم این بود😁😁
حامله شم مثه حامله ها پنگوئنی راه برم کمدمو بگیرم بعد وسط راه دردم بگیره بگمممم آههههههههه آه وقتشه بچه داره میاد 😂
همیشه دلم میخواس دستم یا پام بشکنه گچ بگیرم و از همه مهم تر یه مدت مدرسه نرم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
