چند شب خوابای بدی دیدم دیروز تعببیر شد
دعوای شدیدی بین مامانم و شوهرم رخ داد حتی مامانم شوهرم رو با کمربند چندبار زد 🥺 اونم همش میگفت حیف که زنی ولی خب یه سر و صدایی شد که مردم شنیدن به مرده های هم فحش دادن مامانم به شوهرم گفت معلوم نیست لباسای کی رو میپوشی هر روز تیپت رو عوض میکنی🙂
منم با کمربند زد شوهرم آتیش گرفت با آجر زد تو پنجره خواهر برادرامم جیغ میزدن بابامم خونه نبود