امشب خواهرشوهرم خونه مادر شوهرم بود پسرم خیلی وقته دوست داره یهشب بره خونشون بخوابه خیلی بچه دوستن خودشم بچه دار نمیشه وقتی زنگ زد اجازه بگیره گفتم برو حالا از سر شب هی زنگ میزنه میگه مامان چیکار میکنی دلم برات تنگ شده صداش همچین ناراحته پشیمون شدم کاش نمیفرستادم بره خونشونم دوره الان نمیتونم برم دنبالش اصلا دلم یه جوریه
اشکالی نداره واسش خاطره میشه
اخی
شاید تاحالا ازتون دور نبوده حالا دلتنگ شده و عادت نداره؟
منم شبا میرفتم خونه خواهرم تا صبح گریه میکردم زیر پتو با اینک کلاس دوم سوم بودم
برو دنبالش با اسنپ
تا صبح بغض نخوابه
برو بیارش احساس امنیت کنه بدونه تو هم دلتنگی
بدونه برات غم امشب پسرت مهمه
بنظرم ازش بپرس ببین اگه دوست نداره بمونه برو دنبالش تا صبح شاید اذیت شه نتونه درست بخوابه چون عادت نداره
عزیزم طبیعی دوری ازت جدا نشده
خب عادیه عزیزم تاحالا ازت دور نبوده واسه همین ناراحته
عیبی نداره از این به بعد بیشتر قدرتو میدونه اگه نمیذاشتی دلخور میشد و بعدها که بزرگ میشد میگفت از بدجنسی نمیذاشت من برم پیش عمم
حالا یه شب متفاوت رو سپری میکنه و براش تجربه میشه
بعدم خونه عمشه دیگه حتما عمه مراقبشه
خب پس همون،نگران نباش عزیزم دیگه فرستادیش رفته.
حق داری البته...
واقعا تا وقتی مادر نشی خیلی چیزارو درک نمیکنی منم وقتی مجرد بودم بااینکه سن بالایی داشتم جایی میخواستم بمونم بابام اینقدر بهم وابسته بود که ۱۰۰بار زنگم میزد میگفت مطمئنی میخوای بمونی دیگه؟🤣 بعد غر میزدم که بابام چرااینجوریه
الان خودم نمیتونم ۱ثانیه از دخترم دور باشم.🤣
این شرایط پیش اومده اما نه شب یکی دو ساعت پسرم مثلا خونه عموش رفته یا جایی وای میمیرم دلم طاقت نداره پسر من 7سالشه.
ربطی به مستقل شدن نداره اگه میتونی بری بیاریش خوب میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
