بالاخره بعد از ۱۶سال با تی وی اف باردار شدم و زایمان کردم
بچم رفت تو دستگاه ۶روز خووم هلاک شدم بالاسرش با خستگی زیاد اومدیم خونه از همون روز که اومدم هرشب مادر شوهرم با یکی هماهنگ میکنه خانوادگی پامیشن میان خونمون شام هم میمونن چشام داره کور میشه کمرم میشکنه
بچم از سروصدا نمیتونه بخوابه کلافه میشه
شوهرم ویروس گرفته اسهال استفراغ رفته دکتر گفته نوزاد داریم گفته نباید پیش نوزاد باشی
گفتم برو خونه بابات یه اتاق جدا بدن بهت تا ویروس از بدنت بره من کشش ندارم بچه باز بستری بشه
مادرشوهرم زنگ زده من که مریضم نمیتونم کار کنم خواهرشوهرتو میعرستم اونجا باشه
اونم ۲روز پیشم بود وقتی خونمون کسیه استرس دارم نکنه بچه از دستش بیفته یا خفه شه نمیتونم بخوابم از اون بدتر ترسیدم اونم الوده باشه
گفتم ما همه مون دور هم بودیم چند شب احتمالا یکی از شماها هم گرفته هنوز معلوم نمیشه هرچی دور بچه کم ادم باشه سالم تره فعلا تا ویروس بره بهش برخورد قط کرد
روز بعد همسایه مون اومد در خونمون گفت مادرشوهرت زنگ زده گفته برو خونه عروسم نه میزارن بخوابم نه ارامش داشته باشم 😭😭😭خیلی خسته ام
همسایمون مدیر ساهختمونم هست شوهرم اومد وسابل ببره به شوهرم گفت چند روره این اسانسور پر مبشه از فامیلای شما خالی میشه دیدن زایو که انقد انقد نمیان از ساعت ۵میان تا ۱شب از خونتون میرن خلاصه کلی نصیحت کرد بعد رفت
شوهرم زنگ زد به مادرش گفت یه کاری کردی که روی همسایه رو به من باز کردی اومده تو خونم منو نصیحت میکنه
اونم نتراحت شد قط کرد
الانم بهمون زنگ نمیزنن و خلاصه قهر