به یاد کودکی هایی که مادرم گفت نمیخوامت با بچه هام بازی کردم، پابه پاشون دویدم... به جبران گریه های بچگیم که توی اون حموم تاریک میکردم با بچه هام دویدم... اونا بره کوچولوهام بودنو من همون گرگ سیاه رنج کشیده.. پابه پاشون دویدم و خندیدم، خندیدم تا نفهمن اون اشکا چیه که از چشمام قل میخوره...
هیچوقت نمیبخشمت مامان🙂🙂
مامان پنج تا کوچولوی پر دردسر که باباشون از همه دردسر ساز تره
مادرقشنگم گل من بهارمن زندگی من توفرشته روی زمین بودی وحالا فرشته وملکه آسمان ولی مامان چه کردی بامن؟مادرم قلبم همه پرازتوس قربون اون محبتا ونوازشات برم ۴ساله چشمام به درمونده که توبیای کاش بغلت میکردم کاش بومیکردم تنت رو وای چقدر دلتنگم برات مامان پسرم رو یادته چقدردوست داشتی میبینی چه بزرگ شده؟ممنونم ازت که هرگزبین دوتا نوه هات فرق نذاشتی آخه مگه تو بدی روبلد بودی؟میتونستی دادبزنی؟میتونستی جزعشق چیزی بشناسی؟روزی که زنگ زدم بیمارستان گفتن...داریم میبریمش احیا...همون لحظه لحظه مرگ منم بود وبعد تلفنی که زنگ خورد و ....تسلیت میگم ....