من دیشب خواستگاری بود . بعد خانواده اش گفته بودن از قبل بگین چیا مدنظرتونه که تو جلسه مشکلی چیزی پیش نیاد. مام گفتیم انقد سکه با این قلم جنس.
اونام قبول کردن بعد توی خواستگاری دوماد و خواهره هی این طوری که اره سکه گرونه و اینا عند الاستطاعه کنین. خلاصه زدن زیر هر چی توافق کرده بودیم
منم تو اون لحظه فقط نخواستم خودمو خراب کنم گفتم هر چی بزرگ تر ها بگن
بابامم یه مقداری رو عند مطالبه کرد یه مقداری رو عندالاستطاعه
خلاصه تو رودربایسی و این حرفا انگشتر برامون گرفتن
منم بابام هنوز راضی نیست خودمم واقعا دوسش دارم طرفو ولی میگم خب نمیشه که همیشه بخواد به حرف خانواده اش باشه
واقعا نمیدونم چیکار کنم که اونا احساس زرنگی کردن و خب نمیخوامم بد بشه خراب بشه همه چی
خواهشا راهنمایی کنین