شدم مثل غلام حلقه به گوششون باخواهرم دعوا کردن بامادرم دعوا کردن منو میخواست کتک بزنه خواهر شوهرم هیچی از شخصیتم و غرورم نزاشتن وقتی میرم خونشون محل نمیدن یا حرف بارم میکنن ،سوارم شدن هیچ جوره هم پایین نمیان
موقع عروسی باردار شدم مادر شوهرم به جای طلا بدلی اورده بود کادو داده بود بهم تهمت هرزگی زد توی چهارده سالگی بعدم بامن وشوهرم دعوا کرد و مارو طرد کرد گفت باید زنتو طلاق بدی هیچ حمایت مالی از مانکرد ورشکست شدیم سه سال تموم دو ر برمون نیومدن هیچ کدوم
بخاطر یه دیس حلوا ،ماتعزیه دار بودیم باشوهرم فامیلیم بخاطر اینکه چرا برام چای نیاوردی منو فحش داده بود خواهر شوهرم بخاطر اینکه چرا جلوم حلوا نیاوردن خوهرمو زنگ زده بود همین خواهر شوهرم فحش وناسزا دادع بود