روزی که اومدن خواستگاری اینقدر قربون صدقم میرفتن هی میگفتن هر چی بگین قبوله بعداز عقد مادرشوهرم و شوهرم شروع به بامبول کردن شوهرم گفته بود رابطه جنسی داشتیم خون نیومده مادر شوهرمم گفته بود ببرش ازمایش برگه ازمایشو گرفتیم ازم گرفتش داده بود به ننش بعد مادر شوهرم هی تیکه وکنایه میومد بهم پیام دا ه بود تورو باید به دم اسب ببیندیم روی زمین بکشیم که دختری نداشتی مادر احمقم نکرد همونجا طلاق منو بگیره