ما از اول که اینجا زندگی کردم با هر صدایی تو خونمون مادرشوهر کلید میندازه و میاد داخل
درضمن الان دو ساله همسرم کار ثابت نداره
و تقریبا هفته ای ۱ تومن میاره
باز سکوت کردم و تحمل ،این پول هیچی نیس
بچه دوم که دنیا اومد پول داشتیم و وضعمون خوب بود
کارشون راستی خانوادگی هست .و در اصل الان کل خانواده خوابیدن و کار ندارن
حالا من از اول هفته مبلغی رو برای آرایشگاه میخواستم که تا شب سه شنبه دیگه با شوهرم دعوام شد و منو جلوی چشم بچه ها زد
منم البته زدم
گلاویز بودیم که در و باز کرد و بمن میگفت گمشو همون خرابهای که ازش اومدی منم میگفتم تو گمشو بیرون که
مادرشوهرم رسید و میگفت آره تو که اومدی خونه ما آدم شدی
و حالا اگه ما نبودیم کی میخکاست بچه هاتو تر و خشک کنه
پسر من کمکته
و گمشو برو بیرون
و اگر خوب بودی همون قبلیه نگهت میداشت
منم گفتم میگم برادر بیاد ببینم جرات داری جلوش بگی
که گفت برو گنده تراشو بیار و صد تا توهین که واقعا یادم نیس
از همه برام دردناک تر این بود که جلو بچه هام گفت که قبلا طلاق گرفتم
زنگ زدم برادرم اومد دنبال
جلو شوهرم گفت
دعوا برای همه هست ولی چی گفتن که تا گفتم
گفت جمع کن بریم و ما اومدیم بیرون