خیلی دوست داشتم
مرد خوبی بودی
ولی از وقتی بدون توجه به نظر من و طبق میل و سلیقه خانوادت عمل کردی و با بی فکری و بی درایتی هرچی سرمایه داشتیم رو به باد دادی اونم نه یکبار و دوبار
چندین بار
دیگه ازت خسته شدم ، از ازدواج باهات پشیمونم
اگه پای بچه ها وسط نبود این زندگی رو رها میکردم
خیلی احساس ناامیدی دارم
فکر نمیکنم دوباره بتونیم برگردیم به اوج خودمون
واسه همین افسرده شدم و کلی مریضی گرفتم
که همش تقصیر تو و اون خانوادت هست
واگزارتون میکنم به خدا هم تو رو هم خانوادت رو و به خاطر بچه ها سکوت میکنم