سلام خانوما
یه مشکلی هست که واقعااذیتم میکنه بعدمدت هایه اتفاق خوبی که خیلی منتظرش بودیم توزندگی ماداره میفته .تواین مدت خیلی سختی کشیدم خیلی دردورنج کشیدم همش تنهایی بامشکلات جنگیدم فقط خدامیدونه من چه زجری کشیدم وهیچکس کنارم نبودتواین شرایط سخت.انقدرتوتنهایی خودم براغربت خودم اشک ریختم انقدرحرف وحدیث شنیدم انقدرکمک لازم بودم وکسی به روی خودش نیاورد
حالاکه اگه خدابخوادداره مشکل حل میشه شوهرم میگه بیاقربونی کنیم بدیم به همونایی که نه تنهاپشتیبانی ازمانکردن بلکه هزارمشکل رومشکلاتم گذاشتن ،بارهادلموشکوندن ومن هیچ جوره راضی نمیشم وشوهرم ازهردری واردمیشه که این کاروحتماانجام بده
یه راهی بزاریدجلوپام که چه جوری حالیش کنم من دلم ازهمشون گرفته راضی نیستم حالاتواین شرایط سخت چنین کاری براشون بکنم