الحمد لله خونه مادرشوهرم شهرستان دوره ک تقریبا ۱۲ساعت با اتوبوس راهه واوناهمروستایی وخلاصه سرشون با گاو وگوسفند وکشاورزی خیلی شلوغه
حالا چی بشه بیان خونه ما اونا شهر رو دوست ندارن
چند ماه قبل رفتم شهرستان مادر شوهرم تنهایی
۱۰روزی موندم
ی سری کارای اداری داشتم اونجا
خلاصه باخواهرشوهرم میرفتیم
خونه ی خواهرمم توهمون شهرستانه
از خونه پدرشوهرم رفتیم ی جایی با خواهرم وخواهرشومرم مستقیم رفتم خونه خواهرم
حالا فرداش خواهر شوهر۳۷سالم برگشته میگه شما باید از پدرم اجازه میگرفتی بعد میرفتی
یا میگه شما باید مثل ما بشی
یا هی رییس بازی برام درمیاره
بهم من میگه حجابتو رعایت کن موهاتو بپوشون هد اورده بزنم بعد ب خواهرش میگه نمیخواد تو هد بزنی
البته ک خیلی کارهای خوب برام کرد
اما از رییس بازی هاش بدم میاد
بعد منم هی میگفتم من فقط ب حرف شوهرم گوش میدم .آخرسرگفتم برام رییس بازی در نیار
این باخودش چی فکر میکرد ک اینطوری رفتار میکرد