خاطره هامون اصلش به دوچرخه وکوچه برمیگرده ... یادش بخیر تو کوچه بازی میکردیم دوچرخه داشتم باهاش کلی حال میکردم یه بار بدجوری خوردم زمین پام داغون شد و همیشه سر زانوم پاره بود یا زخم بود و البته گوشه پیشونیم چون خونمون ۵ تا پله داشت همش ازش میوفتادم 😂😂 راستی خونمون حیاط دار با کلی درخت بود از ادویه های آشپزخونه برمیداشتم تو حیاط تو بشکه مثلا معجون درست میکردم وبا خودم کلی حر
ف میزدم و توضیح میدادم که این معجون چیه و میدادم مای درختاااا😄😄😄😄کلا عاشق آشپزی و باغداری بودم