2777
2789

من توی اینیستا پیج یه خانمی به اسم مریم رو داشتم که پسرش علی یه بیماری رو داشت که روز به روز سرش بزرگتر میشد😢من سر نماز هر روز براش دعا میکردم

دیدم یه یک هفته ای هست که ازشون خبری نیست و وقتی دوباره استوری گذاشتن پسرشون فوت کرده بود😭

نمیدونین که چقدر گریه کردم 

نمی‌خواهم ناراحتتون کنم اگر خیلی احساساتی نیستید مثل من این داستان رو بخونید:

علی من کلا دو هفته بود هیچ جوره آروم نمیشد

هزار جور دارو خریدم

تاثیر نداشت 

ب دکترش زنگ زدم گفتن واقعا تلاشت بیهوده هست واقعا نمیشه😭

هرجا زدم نشدم تو پیچ نگفتم چون نمیخواستم کام هیچکس تلخ بشه

یه هفته بود رنگش زرد شده بود😭😭😭پنجشنبه بود ک دیگ دستاشو بهم تکون نمی داد 

من داشتم دیونه میشدم

انقد اشک میریختم داشت جلو چشام آب میشد 

درست همون روز دیگ معده هم از دست رفت هرچس غذا میدادم میده قبول نمی کرد

فقط آب و آب میوه میدادم 😭😭😭همون شب پنجشنبه مامانم تو خواب دیده بود علی رو بهش گفته بود مامان جون پاشو منو ببر مشهد مامانم گفته بود اخه علی من حرف نمیزنه ک علی گفته بود 

چرا راهم میره ک سرمم خوب شده😭😭😭فرداش جمعه بود

مامانم اومد گفت ک میخوام علی رو ببرم مشهد گفتم

مامان الان ک نمیشه تو این وضعیت گفت ک پس بیا ب حرم زنگ بزنیم

همچنان هم داریم با مامانم اشک میریزیم

زنگ زدیم حرم امام رضا همین ک گفت الو سلام علیک علی آروم شد و خوابید😭😭چند ساعت خوابید بعدش بیدار شد منم ب مامان و بابام اصرار کردم ک برید دیگ علی خوابید منم میخوابم

من اصلت حس کردم ک میخواد تنهام بذاره

چون خمش تو بغلم آروم میشد

بعد اینک رفتن اومدم لباسش عوض کردم

استوری گذاشتم😭بعد علی وقتی لباسشو عوض کردم از بینیش خون اومد

خون انقد غلیظ و مشکی بود از دست من پاک نمیشد

دیگ حرفای دکترا یکی یکی از ذهنم رد میشد

دیدم علی ریه هاش شروع شد ب صدا دادن دیگ فهمیدم آوردم گذاشتم رو ب قبله دو. ساعت طول کشید همش داشتم بالا سرش قران میخوندم میگفتم علی مامان نترس من اینجام بوسش میکردم دستاشو محکم گرفته بودم و درست دو ساعت بهش اب دادم ک گلوش خشک نشخ😭😭😭میبوسیدم و بوسش میکردم و اشک میریختم ساعت3:33دقیقه بود از پیشونیش بوسیدم و پرکشید😭😭😭😭همون 10دقیقه فقط بوسش کردم

بدنش از پاهاش شروع کرد ب یخ شدن

وای خدا چقدر من درد کشیدم همون لحظه ک دیگ اکسیژن نداره دستت تو دستشه و داری حس میکنی بدنش داره سرد میشه😭😭😭دست پاشو صاف کردم

من چشای بچه امو بستم تا ابد

بعد همسرم خواب بود بیدار کردم

اونم ب مامانم زنگ زد😭😭😭😭😭😭😭😭

ببخشید اگر ناراحتتون کردم واقعا ببخشید

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بله دیدم منم واقعاً متاسفم سخته خیلی.

فقط 4 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

💞تیکرِ تولد یک سالگی دخترام💞 این که بخوای با محدودیت و اصرار کسی بهت وفادار باشه مثل این می مونه که تیکه های لیوان شکسته رو با زحمت بخوای بچسبونی و توش آب بخوری همین قدر بی فایده و همین قدر بی معنی!!

بیماری پسرش چی بوده نفهمیدی؟

هیدروسفالی 

فقط 4 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

💞تیکرِ تولد یک سالگی دخترام💞 این که بخوای با محدودیت و اصرار کسی بهت وفادار باشه مثل این می مونه که تیکه های لیوان شکسته رو با زحمت بخوای بچسبونی و توش آب بخوری همین قدر بی فایده و همین قدر بی معنی!!

اسم پیجش چیه

ali.asgar_02

فقط 4 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

💞تیکرِ تولد یک سالگی دخترام💞 این که بخوای با محدودیت و اصرار کسی بهت وفادار باشه مثل این می مونه که تیکه های لیوان شکسته رو با زحمت بخوای بچسبونی و توش آب بخوری همین قدر بی فایده و همین قدر بی معنی!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دوستی

lalelarahmadreza | 16 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز