تو جمع سر من داد زد و گفت شما منو تحت فشار گذاشتید من باید فکر کنم به داداشم گفت تو حرف نزن به تو ربطی نداره اندازه ی دهنت حرف بزن ما هم که از رفتاراش کفری ده تایی هرچی دهنمون درمیومد حتی مامانش بش ش گفتیم
گفتیم اخلاقت تنده و هیچ پسری اینجور رفتارارو تاب نمیاره
تا اینکه تازه دیروز بعد شش ماه جواب منفی داده
فقط گفتیم خداروشکر پسره مردم بدبخت میشد
حالا از زبون پسره بگم با بدبخت چه جوری رفتار میکرد میگه تایم گذاشته بود فقط ساعت نه تا ده جوابتو میدم رفته بودن بیرون میگفت کنار من راه نیا بفهمن باهمیم پشت سرم بیا اون کجا تهران یه خیابون خلوت و شصت کیلومتر دورتر از محل زندگیشون
احتمالا کسی رو میخواد دختر خانوم،با این کیس فقط خواسته یا حسادتش رو تحریک کنه یا کاری کنه اون زودتر بیاد خواستگاریش
احتمالا خواستگار دیگه ای هم داشته و مقایسه میکرده
میگه گفتم من بچه بزرگم اگه مامان بابام پیر و مریض بشن بیشتر وظیفه ی منه که بهشون برسم میگه وایستاد تو کافه سر و صدا کرد و با لحن بد حرف زدنو مردم بهمون نگاه کردن و قهر کرد غذا هم سفارش نداد
رفت خونه هم باباش زنگ زد جواب منفی داد اونم چی بعد شش ماه تو اب نمک نگه داشتن فقط دوبار دیدش تو شش ماه
احتمالا کسی رو می خواسته بعد چه شما چه اون آقل موندم چرا همون دیدن اول متوجه نشدین مناسب نیست
