من اثاث کشی می خوام بکنم و تو شهر غریب هستم و هیچکس رو ندارم کمک دستم باشه نه مادر ن خواهر ن دوست ن دختر هیچکس
خونه با صاحب خونه مشترکه راهش
و از یکم اسفند تاریخ شروع سکونتم هست و الان یه هفتست کلید رو گرفتیم تا تمیز کنم
و من هنوز نرسیدم خونه جدید رو تمیز کنم تو این مرحله گیر کردم یکی دو هفتست فقط سه تا کابینت رسیدم تمیز کنم و وقتی ندارم دلم گرفته واقعا چکار کنم با این حجم کار جون تو بدنم نیست تو سرما رو موتور میرم خونه تمیز کنم بخاریم نذاشتم هنوز نرسیده
دلم به حالم میسوزه این فقط ذهنه منه جلوعه و کارم عقب...
دست تنهام با برادرم زندگی می کنم و تو تمیزکاری یکسری کارها مرد میخواد برای همینه که تا اللن کارم پیش نرفته چون همش داداشم سرکاره و کسی نیست پیشم باشه...
تو این یک هفته که کلید رو گرفتیم دو سه بار صاحب خونه زنگ زد مثل امشب که زنگ زده چرا چراغ ها روشنه.
نمی دونم منظورش چیه اما خب وقتی کلید داده دیگه خونه دست مانه کنترل کردن نداره
از طرفی هم میگم بذار خوب فکر کنم و شاید چون هنوز اثاث نبردیم و شناخت کافی از ما نداره