منو نامزدم ۴سال باهم دوست بودیم
الان که کار به خواستگاری رسیده دو دلم... میترسم بعد ازدواج پشیمون بشم انصافا تااینجا فقط عین دوتا دوست اومدیم جلو
خوبیا و بدیارو میگم شما جای من بودید چکار میکردید
هر دو باهم یه رشته خوندیم شغل آزادمون یه جوره ...باهم یه اداره کارمند شدیم
همو دوست داریم خب بلاخره جداشدن تو ۲۸سالگی سخته
اخلاقاشو میدونم درحدی که میتونم رفتار بعدیشو بگم...چقد دیگه یکی بیاد که اینطور بشناسمش
دوسم داره و گوش به حرفمه
تو این اوضاع بد اقتصادی خواستگار نیست و باوجود تموم شرایط خوبم یه دونه خواستگار نداشتم
پسرای امروزه همه دنبال دوستین و پسرای خوبی نیستن
حالا بدی ها
خیلی باهام حس رقابت داره...یعنی درحدی که من اگر بیشتر از اون به خودم برسم دعوا میکنه چون قبلا خودش گفته هرکی تورو باهام میبینه مقایسه میکنه و میگه تو سرتری...یا حتی توی کار همش میگه پست تو سطح پایین تره من فلانم...مدامم توی حرفاش بهم میگه عقده ایو غرور کاذبو این حرفا
تعصبیه...اجازه بیرون رفتن نمیده.از شوهر خواهرم خوشش نمیاد...با مردا خوشش نمیاد صحبت کنم...توی خونم زیاد بفهمه باکسی صحبت و بگو بخند کنم روی اعصابم میره...لباس پوشیدم خیلی حساسه حتی میگه چادر بپوش ولی من میگم همین سطح کارمندی پوشو دوس دارم
قابل اعتماد نیست...قابل اعتماد نیست مثلا چندسال قبل لپ تاپمو امانت دادم بهش بعد قهر که کردیم میگف برش میدارم واسه خودم میفروشم...یا مثلا میگه مهریه کم بزاریم بعدش ببخشش..توی زندگی رفتیم چیزی بنامت بزنم حقوقتو کارتشو بدی دست من و این حرفا...الان برادرش سر همین حرفا با خانومش کارشون رسیده به دادگاه....حتی همین الانا هی پرسو جو میکنه حقوقتو چکار میکنی بده به من زندگیمونو بسازمو این حرفا...
به شدتم آدم عصبی و دنبال دعواییه یعنی یذره زنگ بزنه رد بزنم تا شب اذیت میکنه
حالا شما جای من بودید چکار میکردید