منننننن
اگه راه حل دارین بدین بخدا
داره به مرز دیوونگی میرسیم از بس به شال و روسری و پوشش من گیر میده
عزیزم من خیلی سختی کشیدم تا مانتویی شدم خونه پدرمم محدود بودم خونه همسرم همینطور اما بچه دار که شدم و آروم آروم اعتماد همسرم بهم بیشتر شد و خودمم هی چادر میگذاشتم هی میگفتم یادم رفت بحث میکردیم دعوا میکردیم من بعدصبه اشکال مختلف دلشو بدست میآوردم و این شد که کم کم ول کرد
میگفت برو خونه بابات من اومدم خاستگاری تو چادری بودی ولی گفتم دوره زمونه عوض شده
نه گفتم شوهرم مذهبی نیس خانوادشم خیلی تقریبا مذهبی نیستن ولی شوهرم و خانوده شوهرم مرد سالاریه و متعصب هستن دیگه من بچه دومم که اوردم شوهرم کلا گیردادناش تموم شد البته الانم گیرای خاصش هست
ولی تا وقتی بچه نداشتیم من خیلی باحجاب بودم جرات حرف زدن نداشتمبچه اولم که اوردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
