منکه اویل دوسش داشتم ولی الان دیگه دلم و سیاه کرده
اخلاقش خوب بود اما تا زمانیکه مشهد بودش نه الان که رفته کنار مادرش که پرش میکنن
اخلاقش خیلی تند و احترامی برا خانواده ام نگه نمیداره چه برسه به خودم همیشه طلبکاره ازم ولی در عین حال خیلی دوسم داره
از طرفی شغل و کار و زندکی نداره ولی خیلی ادعا داره
با دعا و جادو دو سال رفت و اومد تا تونست دلم و راضی به ازدواج با خودش کنه
خانواده اش بی تفاوتن حتی پدرش جواب تلفن نمیده که بهش بگم بچه ات چکار میکنه به مادرش هم میگم میره همه چیز و علیه خودم به دروغ به شوهرم میگه که شوهرم و بندازه به جونم
و هدفشون بردن من به زاهدان و نمی زارن آزمون استخدامی بدم یا ارشد بخونم میگن باید خانه دار باشی با اینکه حق تحصیل و اشتعال به کار و تو عقدنامه گرفتم ازش