شما روابطتون با خانواده شوهرتون چطوره

ن قطع رابطه نیستیم کلا زیاد اهل رفت وامد نیستیم.. ن شوهرم زیاد ازشون خوششون نمیاد.. علتش اینه ن مادری کردن براش ن پدری.. تنهاست

وای فقط احساس شوهرت😔

ببین خیلی بسته ب اون خانوادس

مثلا ما یدونه زن داداش داریم 

اصلا دخالت ذره ای 

حتی دخالت تو کار خواهر خودمم نمیکنم حتی بزرگترین تصمیماشون

اما از اون طرف میبینی زن داداشم هزاران کار کرده

مثلا یکیش"

مامانم پاشو عمل کرده ب نوبت میریم کمکش خودمون فقط 

ی شب داداش ام میره اونجا بعد چند وقت

احیانا شام رو زن داداش درست میکنه

حالا کی خورده اون شامو "خودشو و شوهرش و مامان بابام

رفته خونه بدونی چ قشقرقی راه انداخته ک مگه من نوکرم غلط کردن بیلن بپزن 👀👀خب زن حسابی تو اگ نمیرفتی ک اون دو نفر دوسیخ برگ درست میکردن و تمام 

خودت رفتی موندی خوردی اخه😁😁😁بعد تازه اونقدرام مامانم کسی رو احتیاج نداره بابام براش ظرفم میشوره چند روز اول احتیاج داشت ک خودمون رفتیم😅

بیاتاپیک اخرم تا متوحه بشی اوضاعم باهاشون چیه

شوهرم دیگه حرات نداره حرفی بزنه اوار میشم رو سرش 

اره خوبه بقول خودشون بین عروسا من از همه بی حاشیه ترم کلن خیلی ساکتو ارومم تو جمع بشدت کم حرفم شوهرم ار بعد مرگ پدرش همه کاره زندگیشونه خرج میده هر عروسی بود دادش درمیومد ولی من یکبار اخم نکردم تو کاراشون بااینکع پول شوهرم دخیله نظر ندادم دخالت نکردم خواهراشو مادرش واقعن قدردان منن ولی دوتا دختر خواهرشوهر دارم میبینم بااون زنداییاشون که به موقه قهوه ایشون کردن چقد رابطشون بهتره به شوهرم گفنم منم اگه سلیطه بودم الان عروس خوبه ی خونه بودم برام مهم نیس ادم خوبه ی قصه باشم ولی نمیشه یسری چیزا رو نادیده گرف من که ازشون فاصله گرفتم فقط سلام خداحافظ 

خوبی دو طرفه باشه فقط ایدآل هست

دیگه به شانس

من رفتار با ادب و احترام ولی هیچ وقت تا آخر عمر مادرشوهر خواهر شوهر رو حلال نمیکنم  جوونی من رو نابود کردن

و بقبه خانواده شوهرم همه دوستم دارن و واقعا دوستشون دارم 

رابطمون خوبه و اصلا رفتوآمدمون زیاد نیست دو سه هفته یبار میریم خونه مادرشوهرم اونم اگه دعوت کنه

با خواهر شوهر هام خوبیم دوستشون دارم خوبی ای هم نکردم بهشون واقعا هم سن و سالیم، هم دیگه رو خوب میفهمیم توقع عجیب غریب از هم نداریم 

عوضش به همون اندازه از مادرشوهرم بدم میاد یعنی خودش باعث شده حالم از اون نقش و ادایی که واسه شوهرم در میاره به هم میخوره همون مادرشوهر سمی ایه که نقش زن اول و بازی میکنه خودش میزنه به مریضی و ادا بعد پیش من میاد چصی که بنده خدا 🙄(همسرم) براش این کار و کرد اون کارو کرد فلان چیز و خرید گفت مامان بخور تو دکترا چرخوند خوب بشه نمیدونم دلیل رقابتی که با من حس میکنه چیه

یک سال هست که نمیرم خونشون نمی‌خوام هم در آینده هم برم. خیلی بهم بی احترامی کردن فحش دادن بی دلیل کلا از چشمم افتادن. 

کسایی که مشکل دارین یا قطع ارتباطین میشه بگین چرا؟

این موضوع اما و اگر زیاد داره. مثلا اگه خانواده شوهر از لحاظ مالی و توان جسمی هیچ‌وابستگی به پسرشون نداشته باشن در واقع هیچ انتظاری هم از پسرشون ندارن چون همین انتظارات هستن که صدای عروس را در میارن.خانوادهدشوهرم خیلی وضع مالی ضعیفی دارن و شوهرم بهشون کمک می‌کنه.اما برای تظاهر نو چشم بقیه کادوهای گنده میده به همدیگه. خب اونم از جیب همسر من می‌ره.  بعد همسرم موقع هزینه های من که میشه میگه ندارم. همینجا من صدام در میاد که چطور برای اونا خرج می‌کنی به من می‌رسی میگی ندارم.یا مادرش تمام دکترها رو رفته آخرش میگه هنوز خوب نشدم بازم دکتر. کل هزینه ها و بیمه اش هم با ماست. کی هچین موقعیتی داره و سکوت میکنه؟؟ حالم از کسایی که میگن خداروشکر مشکل نداریم بهم میخوره.اینا معمولا پدرشوهر بارها کمک مالی بهشون کرده  دقیقا چرا باید باهاشون مشکل داشته باشن؟؟