وابستگی شدید دخترم ب من

عادیه الان تایم دلبستگیشه

از این تاپ ها بگیر به جلو اشپزخونه وصل کن بشونش رو اون وقتی هم داری کار میکنی هر از گاهی تکونش بده 

تو این تایم سعی کن همش کنار باشی و جایی ولش نکن بری چون دچار اضطراب جدایی میشه 

مثلا فکر کنی اگه در روز دو ساعت تنهاش بذاری درست میشه نه اینطور نیست بدتر میشه

باید صبوری کنی تایمش بگذره

طبیعیه

دوران اضطراب جداییه

تا به حال تو و خودشو یکی میدیده الان فهمیده جدایی ازش

تا دوسال اگر به این خواسته اش تن بدی و دائم ناز و نوازش کنی و تو آغوش بگیری بعد دوسال خودش مستقل میشه و اضطرابش فروکش میکنه اما اگه رفتار بد نشون بدی تا ابد یه بچه ی مضطرب و وابسته داری

جلو چشمش باش اما بیش از حد بغلش نکن

طفلی رو به بغل عادت دادی

من مجردم تجربه هم ندارم راجع به این چیزا.ولی خب فک کنم بچه کوچیک ها توی این سن وابسته ان خیلی ‌.من یادمه دختر داییم یک سالش یا۹ماهش بود همش می‌چسبید به مامانش .یعنی تا مامانش بلند میشه یه قدم می‌رفت اونور این جیغ میزد و گریه میکرد که مامانش ازش جدا نشه .

اره دیگه عادتش دادی الان که نمیتونی مضطرب شده بچه

غذا تا میتونی سبک بذار یا از شوهرت کمک بگیر یا وقتی خوابه آماده کن

خورشت هارو زیاد درست کن بذار فریزر واسه چندوعده

به پسرتم برس دیگه، بچت کنارت باشه

الان هوا سرده ولی گرمتر شد حتماااااا با کالسکه برین بیرون خیلی کمک کننده اس

اگر مادری خواهری کسی بهت کمک کنه عالی میشه ازشون بخواه بیان دو سه ساعت پیشت باشن

اره خستگی داره واقعا .منم دختر داییم ماشاالله سنگین بود وزنش .یه روز مامانش داشت تو آشپزخونه کار میکرد شاید دو دقیقه نبود که مامانش رفت آشپزخونه که یه لیوان بشوره دخترش آنقدر گریه کرد منم رفتم بغلش کردم که مثلا گریه نکنه بدتر گریه میکرد فقط مامانشو میخواست .ولی ماشاالله اینقدر سنگین بود من فقط شاید پنج دقیقه بغلم بود خیلی اذیت شدم .دقیقا یادمه زن داییم وقتی میومد خونه پدربزرگم اینا اصلا نمیتونست هیچ کاری کنه همش دخترش بغلش بود و نمیتونست اصلا کار کنه اونم اذیت میشد .دیگه وقتی میومد خونه پدربزرگم اینا ماها کار میکردیم اون اصلا نمیتونست  .ولی الان دخترش بزرگتر شده دوسال یا دوسال و نیمش هست دیگه البته من هنوز ندیدمش از اون موقع ها چون اونا یه استان دیگه زندگی میکنن دورن از ما .