ای کااااش داییم الان بودش
امسال سکته کرد فوت شد
۲۹سالش بود
شرایطشم خیلی خوب بود هر وقت میگفتیم ازدواج کن وقتشه میگفت من قراره بمیرم چرا باید ازدواج کنم یکی رو بدبخت کنم؟
الان فهمیدم اون کسی ک هر موقع بحثشو میآوردم وسط و میگفت خوشم نمیاد ازش اسمشو نیار پیشم کسی بوده ک بخاطر اینکه فهمیده نامزد کرده سرباز بوده دست خودشو شکونده و اومده شهرستان با مادربزرگم بحث کرده چرا زودتر نرفتین خواستگاری
دختره دختر دایی مامانمه و ازدواج کرده دو تا هم بچه داره...
پسرش ک دوسالشه پارسال میگرفت بغلش به دختر داییش میگفت خیلی خوشگله ها شبیه خودته خدا حفظش کنه برات🫠
وااااای مغزم داره میترکه چرا من اینا رو نمیدونستم اول باور نکردم تا پیاماشو برام فرستاد داییم گفته بود فلانی من دارم دق میکنم نمیتونم تحمل کنم این وضعیتو دختره بهش گفته بود برو دنبال زندگیت ازدواج کن برات خوبه
داییم گفته بود بمیرم بهتره تا با یکی دیگه ازدواج کنم و برای همیشه خداحافظي کرده بود ازش و داییم یک هفته بعدش سکته کرد
دوست دارم بمیرم با داییم خیلی خوب بودم مثل داداش بزرگترم بود مگه میشه همچین چیزایی