2777
2789
عنوان

اکس شوهرم دوباره برگشته فرزونه هفتادو ششم بیاید کمکتون لازم دارم

| مشاهده متن کامل بحث + 2076 بازدید | 107 پست

گفت اره اون ک همسایته چیکارش داری آدم خوبی نیست و میاد باشگاه با من هرروز میبینمش

اونجا تیکه های پازلو گذاشتم کنار هم و فهمیدم یه خبراییه

همسرم اصلا نمیذاشت من با همسایه ها حرف بزنم یا رفت امد کنم

رفتم بیرون و از یه همسایه پرسیدم گفت اره خونه باباش خیابون بالاتره و خانواده ی خرابی ان .فرزانه و افسانه برای خرج خونشون میرن .....

خلاصه دیدمش تو کوچه

وای برمن

من کجا اون کجا

یعنی اگ با کسی بود ک یه درصد حتی از من سر بود اونجوری نمیسوختم

اما انقد منو میزد ک جرات نداشتم برم پیش شوهرش

یا احمق بودم

یا از خانواده ای ک حمایتشوم بسیار کمرنگ بود میترسیدم

نمیدونم

خلاصه یروز دخترم تازه میگفت بابا

زنگ زدم به باباش

بهم بگید براتون حمد بخونم
بچه ها تگ کنید دوستاتونو مسئله خیلی پیچیده ستخیلی به کمکتون احتیاج دارمخیلی

خب بگو 

گروه ظربت میخوای تشکیل بدیم؟

کسی قدر دل پاک مونه هرگز نمی دونه مو "موسی" هم ِبشُم "آسیه" از "آبُم" نمی گیره.نِفهمید و نمیفهمن مُنو درد مونه اینجا مو خط دکترُم خالو کسی قابُم نمی گیره 🍀

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

گفت الو بابا بابا 

شوهرم لال شد حتی نگفت جان بابا

فقط گفت بله 

بله صدا نمیاد

اخه کی با بچه ای ک تازه میگه بابا این رفتارو داره

پاشدم رفتم خونه مامانم

ما شهرستانیم و همه همو میشناسیم

بچه رو دادم مامانم و برگشتم

وای

دختره تو مغازه شوهرم بود

با یه زنی ک خواهرش بود افسانه

من خداشاهده فقط اخم کردم

خدا شاهده

میدونستم همه چیو

ولی کاری نکردم

چرا؟

چون برای همون اخم منو برد خونه

جوری کتکم زد 

ک از گوشام خون میریخت

وقتی رفت

گفتم بخاطر اون ج...ه منو زدی

برگشت دوباره زد

گفت ج....تویی نه اون

چرا اومدی اخم کردی

اون روز هیچ وقت فراموشم نمیشه

از هرچی بگذرم از اون روز نمیگذرم و حلالش نمیکنم

از همون روز برام زندگیم تموم شد و منتظر فرصت ک بذارم برم

شد ۱۴ بدر ۹۹ 

مارو وسط خانوادش ول کرد

ساعت دو ظهر از باغ باباش رفت

بدون اینک بمن چیزی بگه 

اومدم شب خونه

اها گوشیش تک خورد ک ول کرد رفت

وسایلمو جمع کردمو رفتم

۸ ماه التماس ک برگرد من خیانت نکردم اون مشتری بوده تو اخم کردی زدمت اونی ک تک زده نمیشناسم 

تو توهم زدی

من همه ی کارای طلاقمو کرده بودم مونده بود ازمایش محضر و تموم

ولی اصرارهاش و سختی های خونه بابا بایه بچه دوساله باعث شد برگردم

بهم بگید براتون حمد بخونم

ولی پروندمو نبستم سه ماه زمان داشتم

بعد ده روز دیدم دوباره داره منو میزنه

دوباره پنهان کاره

یشب رفت ماشینو برداشت وقتی اومد رفتم تو ماشین گفتم برو یه جای خلوت

رفت و گفتم شلوارتو درار

اول نمیاورد بیرون

بزور در اوردم و دیدم پر دستماله داخل شرتش

فهمیدم هیچی تموم نشده

اونشب انقد قسم خورد ک خودار.ض کردم ک ول کردم چون انقد گریه کرده بودم ک نای رفتن نداشتم

اینم بگم ما اسفند ۹۸خونه خریدیم یه جای عالی ک هیچ وقت رنگشو ندیدم

چون فروخت بعد قهرمون ک من نگیرم و اینا

بعد ک اشتی کردیم خونه باباش بودیم ک خونه بخریم

خلاصه ۲۰ بهمن ۹۹ بود ک رفتم خونه بابام صب رفتم ازمایش و جواب بعد چند روز اومد حضانت دخترمم داشتم

و ۲۵ بهمن ما طلاق گرفتیم

از همه میشنیدم ک بخاطر فلانی طلاقت داده و حالا اون قهر کرده اومده خونه باباش ک طلاق بگیره بچه

بهم بگید براتون حمد بخونم

هارم داده شوهره

و خودشم گفت بهم

خلاصه بعد یسال بهم گفت برگرد

همه چیو اعتراف کرد

از اینک خودش برای دختره خونه تو کوچمون پیدا کرده

گ بیاد نزدیکش

از اینک دائم خونمون بوده

از اینکه خونه برادرش هم میبرده اونو

حتی تو مغازمون هم س.ک.س داشتن سر بلوار

و هزارتا چیز دیگه

دوماه طول کشید هضمش برام

اما اعترافش و تغییرش برام عجیب بود

یه سه چارماهی بیرون رفتیم

دیدم عوض شده واقعا

الان از آخرای ۱۴۰۱ آشتی کردیم

از زندگیم راضیم و از شوهرم خداروشکر

حالا مسئله اینجاست

ک این خانم جدا ک میشه شوهرم پشت پا میزنه ک نمیخوامت

و ولش میکنه

بهم بگید براتون حمد بخونم

زنگ میزنه همون ۴۰۱ به برادرشوهرم ک داداشت ابرومو برده منو عقد نکرده من بخاطر اون طلاق گرفتم

براچی زنشو برگردونده

برادر همسرم بهش میگه ک مگ وقتایی ک باشوهر و دوتا بچه زیربالای داداشتم بودی از من سوال کردی گ الان از من صلاح میکنی

بمن ربطی نداره و برو دنبال زندگیت

حالا اون زنیکه ی ...... ارایشگاه زده دوساله و دوماهه اومده نزدیک مغازه همسرم و خونمون

و من بخام تا سوپر برم باید ببینمش حرو.م زاده رو

همسرمم ک در مغازشه

روزی چهار بار میره و میاد

من الان چیکار کنم

به هیچکدومشون اعتباری نیست

دوباره اگ زندگیمو رو سرم خراب کردن چه کنم

الان برم پیش برادر دختره بگم تو ک خبر داشتی بیا خواهرتو ببر

یا برم پیش صاحب مغازه بگم اینو بیرون کن

نگین دست رو دست بذار ک اگ از سختی و بلاهایی ک این دوتا سرم اوردن بگم برام خون گریه میکنید

خانواده همسرم پشتمن

بهم بگید براتون حمد بخونم

ولی اینا تقریبا ۴ سال باهم بودن

محاله هرروز همو ببینن و چیزی شروع نشه

مغازمون اجارس اما خالی کردنش و بیرون کردن شوهرم برام راحته اما نمیشه واقعا چند ساله اینجاس خالی کردنش عقب گرد مالی شدید داره و بهترین جای شهره و شلوغ ترین

خواهش میکنم خواهرانه بگید بهم

بهم بگید براتون حمد بخونم
ولی اینا تقریبا ۴ سال باهم بودنمحاله هرروز همو ببینن و چیزی شروع نشهمغازمون اجارس اما خالی کردنش و ب ...

فقط میتونم بهت بگم عجب صبری داشتی تا الان 

کاربری پنجممه. از سال ۹۰ عضو بودم ولی پاکشون کردم 

ولی اینا تقریبا ۴ سال باهم بودنمحاله هرروز همو ببینن و چیزی شروع نشهمغازمون اجارس اما خالی کردنش و ب ...

خودت کردی…!نباید برمیگشتی الانم آماده همون اتفاقای گذشته باش

اخه این ادم ک پر از ضعف عاطفیه و مشگل روانشناسی داره برگشت داشت!!!؟؟؟

I’m happy 😆 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  20 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش