گفت الو بابا بابا
شوهرم لال شد حتی نگفت جان بابا
فقط گفت بله
بله صدا نمیاد
اخه کی با بچه ای ک تازه میگه بابا این رفتارو داره
پاشدم رفتم خونه مامانم
ما شهرستانیم و همه همو میشناسیم
بچه رو دادم مامانم و برگشتم
وای
دختره تو مغازه شوهرم بود
با یه زنی ک خواهرش بود افسانه
من خداشاهده فقط اخم کردم
خدا شاهده
میدونستم همه چیو
ولی کاری نکردم
چرا؟
چون برای همون اخم منو برد خونه
جوری کتکم زد
ک از گوشام خون میریخت
وقتی رفت
گفتم بخاطر اون ج...ه منو زدی
برگشت دوباره زد
گفت ج....تویی نه اون
چرا اومدی اخم کردی
اون روز هیچ وقت فراموشم نمیشه
از هرچی بگذرم از اون روز نمیگذرم و حلالش نمیکنم
از همون روز برام زندگیم تموم شد و منتظر فرصت ک بذارم برم
شد ۱۴ بدر ۹۹
مارو وسط خانوادش ول کرد
ساعت دو ظهر از باغ باباش رفت
بدون اینک بمن چیزی بگه
اومدم شب خونه
اها گوشیش تک خورد ک ول کرد رفت
وسایلمو جمع کردمو رفتم
۸ ماه التماس ک برگرد من خیانت نکردم اون مشتری بوده تو اخم کردی زدمت اونی ک تک زده نمیشناسم
تو توهم زدی
من همه ی کارای طلاقمو کرده بودم مونده بود ازمایش محضر و تموم
ولی اصرارهاش و سختی های خونه بابا بایه بچه دوساله باعث شد برگردم