از دست مادرم ناراحت شدم امروز خونه خواهرم بود منم بهش زنگ زدم گفتم غذا از بیرون میگیرم ساعت یک میرسم نخور بیا اینجا،گفت باشه و بخر ،حالا همون ساعت رسیدم زنگ میزنم میگم غذا آمادس بیا،میگه ناهار خوردم برام بذار کنار،فقط گفتم عجب ادمی هستی باشه خداحافظ و قطع کردم.خیلی اینجور رفتارارو داره،البته بگم خیلی مادر خوبیه و رسبدگی های زیادی تو جنبه های دیگه داره ولی اینجور کارام زیاد میکنه و دلم شکست واقعا.