دارم‌ روانی میشم به خدا

میدونین چرا ناراحتم هر وقت میخواد بره دکتر هر چقدر میگم بذار باهات بیام عصبانی میشه میگه نه یا با دوستاش میره همیشه هم هر کاری کرده از دهن اینو اون میشنوم بعدشم چرا منو نبرد چرا ازم پنهون کرد چرا خواهرش رفت 😭 توروقرآن درکم کنین

حرفم میزنم عصبانی میشه گفتم اینا حقمه بدونم اون جایگاهش انقدر نیست تو زندگیم من تو خونه باشم ولی اون باهات بیاد فقط این نیست همیشه خدا کاراش همینه انقدر دوست دارم برم خونه پدرم 😭 خسته شدم از این همه بی توجهی بی ارزشی

چرا فرق داره الان تو به شوهرت بگو بیا باهم بریم بگه نه ولی با خواهرش بره چرا ؟ پس این وسط نقش زن تو زندکی چیه فقط بشور بساب فقط دکترش نیست همه کاراش اونطوریه آخه در تعجبم اینی که قبول نمیکنه با کسی بره چرا با خودش برده پس چرا من نه

من اصلا تا حالا با شوهرم دکتر نرفتم چون نذاشته تا ببینه چطوره رفتارم حق میدم درکم نکنی چون شاید تابحال درد منو نکشیدی بدونی وقتی همه کارای شوهرتو از اینو اون میسنوی چه حس بدی داره از خدا میخوام هیچ زنی تو جایگاه من قرار نگیره چون ابنجور شوهرا سر خود هستن و فکر میکنن هیچ اشتباهی تو زندگی ندارن و عقل کل هستن از اول نامزدی اینطور بود کل خانوادش این فرمی هستن من چیزی زیادی ازش نخواستم ولی حیف که شوهرم نمیفهمه همش قول میده از فردا خودمو درست میکنم ولی بدتر میشه

توروقرآن حق دارم یا نه آخه چرا این کارو میکنه با من 😔 اصلا دوست دارم برم خونه بابام طلاق بگیرم از این همه بی توجهی خسته میشم همش واسه مردم خوبه اصلا نمیفهمه چه وظایفی در مقابل زن داره باید این حق رو به من بده ولی نمیده

ای خواهر آره عزیزم یه جا هستیم به گفته شوهرم به زور رفته باهاش ولی برام مهم نیست دعوای حسابی شد قشنگ ارزشمو فهمیدم پیش شوهرم که دیدم ارزش ندارم خانوادشو پیشش با ارزش ترن ابجیمم گفت گفتش که محل نذار خودش میاد

آره تشنه محبت هستن و تشنه اونکه کسی محل نده بهشون آره یه جا موندن سخته ولی اخلاق و طرز فکر بد بدتر از خدا میخوام حل بشه مشکلاتم و اونی هم که باعثشه سر عزیزش بیاد