من که یبار به شوهرم گفتم زنگ میزنم بهشون میگم ..گفت تهدید میکنی پاشو وسایلت و جمع کن برو ..تازه این خیانتم کرده بارها ..واقعا از بحث و دعوا خسته شدم ..زدم به بیخیالی میخوام حالم خوب باشه به جهنم هرجا میره بره ..اینم هفتگی میره خونه مادرشم من نمیرم شبم میمونه اونام براشون مهم نیست ..بازم به جهنم درست بشو نیستن ولش کن ..برای خودت باش به خدا لجش درمیاد ..آهنگ بزار خوراکی بخر تنهایی بخور،فیلم ببین چرا میخوای کاری کنی فک کنن بهشون محتاجیم ..منم مجبور بشم زنگ بزنم میاد ولی میگم ولش بزار بمونه 😁
شما مگه دختر عمو پسر عمو نیستید؟ بگو بابات با عموت حرف بزنه و عموت اجازه نده شوهرت همش بره خونه شون
پدر و مادر خیلی مهمن حالا زن عموت شاید کرم داره ولی عموت که دیگه از گوشت خودته چرا باید برادر زاده شو اذیت کنه با ندونم کاریش.
یه بار که شوهرت بره اونجا عموت برگرده بهش بگه پاشو برو خونه ت شوهرت هم دست و پاشو جمع میکنه
یه چیزی بهت بگم مال منم همین بود من از تنهایی میترسیدم ولم میکرد تا ساعت یک و دو شب که میشد میومد خونه الانم همینه همه کار کردم ولی درست نشد بیشتر مقاومت میکنه دیگه حوصله ی بحث باهاش ندارم ولش کردم به حال خودش خدا جواب کارایی که سرم اورد بده بهش مرتیکه ی الدنگ من الان ۱۶ ساله ازدواج کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
