تاوان آشنایی با او حاصلش
عمرم
اعتمادم
غرورم
زندگی که سوخت به هیچ
حالا تاوان دادنش به چه درد من میخوره
وقتی عقد رو به هم زد
و با اون تکبر از روی من و غرورم رد میشد
وقتی یاد نگاه درمانده خودم بهش می افتم تو اون سالها
یه دنیا التماس پشتش نگاهم بود
حالا اون سالها گذشت و امروز من همون نگاه درمانده خودم که پشتش التماس و درماندگی بود رو در نگاهش دیدم با این تفاوت که من به زبان نیوردم ولی اون به زبان اورد تمام درماندگیش رو
اینو نوشتم که بگم هیچ لذتی نداره
برای اونها که آرزوی درماندگی طرفش رو دارند
برن زندگیشون رو بکنند دنبال پیشرفتشون باشن
دنیا حساب و کتاب داره
به قول فرنگی ها
هر کس کارمای اعمالش رو پس میده
بماند یادگاری