احه بعد یک ماه و یک هفته ظهر التماس کرد قبول کردم
بعد شب من زنگ زدم گفتم کمی حرف دارم
گفت سلمونی بودم الان آب قطع میشه بهش گفتم باشه
بعددزنگ زد بعد یه ۱۵ دقیقه هنوز حرفهام مونده یود
گفت رسیدم در خونه خواهرم فعلا خدافظ
با یکی باش حس ارامش داشته باشی ن ادمای از خود راضی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
