اره من ۴ساله ازدواج کردم تا الان اصن حرفی از بچه نزدیم
البته کم بودن سنمم دلیلشه ها
خب خودمون هم دیگه به این نتیجه رسیدیم که وقتشه ولی خب اولا که خدا یه بچه صحیح و سالم بهم بده میترسم از نازایی ، بعد هم با درس و دانشگاهم نمیدونم چی میشه ، و آره این اخلاق منم خیلی بده که مدام به ابن فکر میکنم که دیگران در موردم چه فکری میکنن
حرفو مردمو بریز سطل اشغال بزار درست تموم بشه بعد اقدام کن تو باید تایم خالی داشته باشی تا از نوزادی و بچگی بچت لذت ببری نه اینکه مدام در حال فکر کردن باشی که کجا بزاریش.
من ۱۰ ساله ازدواج کردم این اخرا مادر سوهرم گفت مشکل پزشکی داری که بچه دار نمیشی با لبخند جوابشو دادم.
شوهرم ۱۵ سال ازم بزرگتره همه چیز زندگیم دست من نیست که سن اون داره میگذره دور و اطرافمم آدمای با کلاسی نیستن که بگی بچه نمی‌خواییم قبول کنن و کاریت نداشته باشن هر روز به مامانم چیزی میگن یا پشت سرم حرف در میارن با جاری و مادرشوهر هم تو یه ساختمونم اونا هم گاهی چیزایی میگن پشت سرم
گذشته از اینا خودمم راضی ام بجه دار بشم فعلا دو ماهه اقدام کردم اتفاقی نیفتاده خدا کنه زودتر خدا بهم بچه بده از نازایی میترسم چون تنبلی تخمدان دارم ، درس هم نمیدونم چی میشه دیگه اون موقع
