ی نفر گفت ی دعامیدم تو قبرستان دفن کن برای خانواده همسر تا از شر مزاحمتشون راحت بشی اما من ترسیدم از عواقبش گفتم نه به نظرتون کار اشتباهی کردم خدایی ترسیدم
از لج کسی خودتونو تو چاه نندازید راهی که میرین برگشت نداره من از ۱۷ سالگی به بعد زندگی کردم اما نه اون زندگی که میخواستم انگار همون تابستون تا الان زمان راکد شد و همه چی برام عین ی خواب میگذره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
رفتی پیش دعا نویس نترسیدی، بعد از چال کردن ی تیک کاغذ ترسیدی
نه خب رفتم برا خودم برا کسی دیگه نرفتم ک
از لج کسی خودتونو تو چاه نندازید راهی که میرین برگشت نداره من از ۱۷ سالگی به بعد زندگی کردم اما نه اون زندگی که میخواستم انگار همون تابستون تا الان زمان راکد شد و همه چی برام عین ی خواب میگذره
چی بگممن هم میترسم ولی گاهی چاره ای نداری برای اینکه راحت زندگی کنیحالا طلسم بد هم نبوده و برای بستن ...
همین به خدا گفتم اگه خوردنی داری بده بدم بخورن بیشتر ترسیدم اجنه و اینا بیاد با دفن اونا
از لج کسی خودتونو تو چاه نندازید راهی که میرین برگشت نداره من از ۱۷ سالگی به بعد زندگی کردم اما نه اون زندگی که میخواستم انگار همون تابستون تا الان زمان راکد شد و همه چی برام عین ی خواب میگذره
اصلا نگو بستس . به این چیزا فکر نکن . هر روز به خاطر داشته ها و نداشته هات خدارو شکر کن از ته دلت باور کن که فقط خدا بهت کمک میکنه . هر روز قرآن بخوان به خصوص سوره بقره ،چهارثل آیه الکرسی, تو دلت هی بگو افوص امری الی الله آن الله بصیر بالعباد