شوهرم خیلی عصبیه اصلا دوستم نداره سر هر موضوعی میپره بهم امروز از سرکار اومد ناهارشو خورد بعد گفتم بریم امروز خونه ای یکم خونه مامانم اینا گفت یه ساعت بخابم بعد بهونه.....گفتم میشه بریم بعد بیای هرچقدر میخای بخابی گفت نه بعد بحث موت بالا گرفت محکم زد تو دهنم ...تو اتاق مادرشوهرم اینا اخه طبقه بالا خونه اونا زندگی میکنیم. الانم گرفت خابید من پدر ندارم ...فقط یه مادر و برادر دارم گسی رو ندارم ازم حمایت کنه نمیتونم جدا شم راهکاری دارین کمکم کنیم خیلی احساس بدبختی و بیچاره گی میکنم ...