از ساعت نه حمام بودم تا 12 شب

حالم اصلا خوب نیست تنها جایی که تونستم بهونه کنم و برم توش گریه کنم یک دل سیر حمام بودش خسته شدم از شلوغی دورم مامانم 24 ساعته ور دلمه و کلا تو اتاقمه حالم خوب نیست همش خوابم تا گذر زمان رو احساس نکنم بیدارم میشم یکمی تنهام نمیزاره بتونم یکم خودمو خالی کنم رفتم تو حموم هم همش میومد غر میزد ولم نمیکرد دست خودم نیست هیچجوره نمیتونم جلو اشکامو بگیرم یکدفعه میبینم کل صورتم خیس خیسه دیگه حوصله هیچیزی رو ندارم کل روز اتاقمم وحتی غذامم تو اتاقم میخورم فقط برای سرویس بهداشتی میرم بیرون از اتاق عین یک دونه غذا میخورم به طرز عجیبی غذا میخورم یکدفعه میبینیم دارم برنج سرد و ابگوشت و هم زدم با خورشت میخورم منی که این همه ادم حساس و وسواسی بودم حتی زورم میاد 5 دقیقه مسواک بزنم موهای سرم به طرز عجیبی میریزه کل اتاق موی سرمه من دیگه تحمل حتی یک لحظه زندگی کردن رو ندارم تو زندگیم مشکلات زیادی دارم که نمیتونم زیادی بازش کنم منتهی اصلی ترین مشکلم که خیلی اذیتم میکنه حس یک طرفه و عمیقی به کسی هست که حتی از وجود منم خبرنداره یک ترم باهم همکلاسی دانشگاه بودیم من به طرز دیوانه واری عاشقش شدم تا قبل اینم هیچ پسری چشمم رو نگرفته بودو با کسی ارتباط نداشتم دیوونه بازی های زیادی سرش دراوردم بطرز بیمار گونه ای پیگیرش بودم همه تو دانشکده متوجه شدن چندماهی تبدیل به ادمی شدم که خودمم خودمو نمیشناسم تمام کلاس های متفرقه ای که میرفتم رو ول کردم دور همه دوستام رو خط زدم از اعضای خانوادم هم متنفرم جوری رفتار میکنم کسی سمتم نیادش منتهی تنها کسی که بیخیالم نمیشه مامانمه اصلا باورم نمیشه منی که یک روز حتی یک پیاده روی ساده با دوستام یا حتی دیدن یک سریال برام جذاب ترین و زیباترین روز رو میساخت و پر انرژیم میکرد حتی یه چایی و کیک و هوای افتابی فول انرژیم میکرد طوری شدم که حتی دیدن نور افتاب هم از زندگیم متنفرم میکنه من میدونم دیگه بیشتر از این نمیتونم ادامه بدم یک جایی نفسمو قطع میکنم هم زندگی بهم فشار میاره هم این عشق درب و داغون