من یه خواهر کوچیکتر دارم
امشبم مامانم شامو خیلی ساده گذاشت
دوتا تن ماهی بود
خواهرم رفت سرویس بهداشتی در عرض یه دقیقه برگشت گفت ابجی چرا همه رو خوردی هیچی واسه من نموند
من همون یه لقمه که دستم بودو داشتم میجوییدم
خیلی بهم برخورد
بابامم نگاش کرد اروم پچ پچ کرد گفت من که بهت گفتم نرو این اینطوریه
خیلی بد قلبم شکست لقمه تو گلوم موند
پا شدم اومدم اتاق درو بستم الان سه تایی دارن میگن این چرا اینطوریه پیرمون کرده
من کاری نکردم ولی واقعا بهم بر خورد لقمه تو دهن منو میشمرن!!!!!
به جای اینکه به خواهرم بگن این چه حرفیه اتیششو تندتر کردن
نمیدونم چرا اینا با من این کارو میکنن
تاپیکای قبلیمم گفتم
حس میکنم تو خونه اضافه ام
تورو خدا اگه بچه دارین باهاش این کارو نکنین حس میکنم مُردم دیگه هیچ حس خوبی به خودم و زندگیم ندارم
از خودم متنفر شدم