سلام
کسانی که مادرانی خوبی دارن که حامییشون هست هاشونو داره خدا بهتون ببخشه ولی تواین تاپیک نیاین
من مادرم از نظر عاطفی سرده بلدنیست محبت کنه وقتی حرفی میزنم اصلا گوش نمیده چون فکر میکنه من آدم بی دست وپاییم
من میخوام انتقال جنین بدم تو دلم موند ی بار بپرسه کی هست ویا بگه چی کار باید بکنی اصلا همه چی به کنار مراقبت نمیخوام فقط یکم حمایت عاطفی میخوام تو این روزهای سخت انقد دلم گرفته افسرگیم عود کردهه خودم اونو ی کاریش میکنم ولی وقتی میبینم مادرای دیگ تا دم در مطب میان دائم پیگیرن دلم آتیش میگیره من مشکل ناباروری دارم همیشه تنها بودم همیشه تنها رفتم
فقط همسرم پشتم هست حمایتم میکنه ولی من دلم مادر میخواد خواهرم که ندارم
نمیتونم همه چیو بگم ولی انقد درد تو سینم هست انقد اذیت شدم بابت این موضوع نه که بگم برا انتقال جنین برا همه چی
مامانم ی زن غد وسرده
روز تخمک کشی تنها رفتم اتاق عمل واومدم خونمون اصلا بلد نبود شاید بگید باید بهش میگفتی ولی بنظرتون مادری ک میدونه دخترش مشکل داره ی بار نباید بپرسه تو اون مشکلت به کجا رسید
اگه مادرم پشتم بود بخدا ذره ای ناراحت نبودم ولی مشکلات، نداشتن حمایت مادرم وداداشامم ک از وقتی زن گرفتن رفتن پشت سرشونم نگاه نکردن نمیگن ی خواهر داریم خیلی به قلبم فشار میاره خیلی افسرده شدم
کسانی ک مشکل ناباروری دارن میدونن انگار ی کسی هی چنگ میندازه قلب آدمو میخواد بکنه آدم دوست داره با مادرش درد ودل بکنه
خانواده شوهرمم ک آنقدر در گذشته بهم بدی کردم ک اصلا بهشون اعتماد ندارم دیگ بیخود بیجهت زندگی منو شوهرمو خراب کردن
ولی با اینهمه مشکل اگه مادرم واقعا بلمحبت بود همش به درک خانواده شوهرمو مینداختم تو سطل آشغال سالی ی بارم نمیگفتم هستن نیستن
تو دوران مجردیم همین بود هیچ وقت نتونستم باهاش درد ودل کنم خیلی دلم میخواست باهاش صمیمی شم ولی اون سریع آدمو تحقیر میکرد سرکوفت میداد وهمیشه ازش فاصله گرفتم