جشن عقد پسرخاله ی شوهرمه من بچم تازه دو ماهش شده
زنگ زدن دیشب شام دعوت کردن بچمون گزاشتم خونه ی مامانم اینا خودمون رفتیم
گفتم صدای باند اذیتش میکنه یا سرماخوردگی میگیره
نگو اصلا دیشب شام اصلی نبوده کلا خودمونی جمع بودن کسی نبود
من رسیدم گفتم چه خلوته هنوز مهمونا نیومدن گفتن نه مهمونا همینه عقد فردا شبه
منم گفتم فکر کردم شلوغه بچه رو نیوردم
خاله ی شوهرم شروع کرد نصیحت کردن که بچتو انداختی این ور اون ور ولش کردی ، بچتو مواظب نیستی قشنگ هر جا رفتی ببر بچه رو
بعد من کلا در ماه یکی دو بار جایی باشم شیر خشک میدیم بهش ، همه ی فامیل جمع شدن میگن نوچ نوچ شیر خشک میده به بچه ، واقعا که و..
خلاصه حدود ده دقیقه همشون فقط هر چی تونستن گفتن منم اصلا نتونستم بشینم به شوهرم پیام دادم بیا بریم
بعد گفتن اره فردا بچه اتو بیار بزار به صدای باند عادت کنه اونجوری اجتماعی نمیشه
منم اومدم ولی واقعا بهم برخورده
میخوام امروز هم نرم عقدشون
تازه مادرشوهرم از همه بدتر یه اخم و تخمی بهم کرده که نگم
فقط میگفتن وای به بچه شیر نمیده انداخته مونده خونه ی مامانش و ..