خانما بعد از خیانت چن دسته میشن
اونایی ک نمیبخشن و جدا میشن
اونایی ک میبخشن و فراموش میکنند و زندگی میکنند
اونایی که مجبورند زندگی کنند
اونایی که نمیبخشن و فراموش نمیکنند اما بر اساس انتخاب بین بد و بدتر زندگي میکنند
خودم از دسته چهارم هستم
موندم چون نمیخواستم چیزایی که دارم از دست بدم
برم تو زندان سنت
اینم بگم اولش زندگی عاشقانه ای بود مرد رویاها بود
خیلی چیزا خیلی کارا کرد که بگم دهنتون باز میمونه
دوبار با ی زن ب من خیانت کرد زن سن بالا 40 ساله
بار اول خیلی داغون شدم ولی هنوز مطمعن نبودم چون در حد ی عکس بود هرکاری بگید کردم هر ترفندی
روزای آخری که با مدرک دستش رو نشده بود
حتی بهش التماس کردم خواهش کردم
گفتم نرو دوستت دارم نکن با این کارو
اما کرد نمیدونم تو دهنش چی میگذشت
اینکه ی نفر باهات بد باشه کتکت بزنه بهت توجه نکنه بره با ی زن دیگه عادیه هضمش
اما امان از روزی که مردی دورت بگرده صبحونه ناهار تو رستوران سوپرایزت کنه شب بره با ی زن دیگه
تو رو ببره بیرون دسته گل بزرگ بخره سوپرایز کنه
باهات بازی روانی کنه ندونی دوستت داره یا نه
اون شب ک با مدرک دستش رو شد تا صبح لرز زدم
فکم میخورد بهم نمیدونم چطور صبح شد چطور رفتم محضر وکالت طلاق گرفتم چطور شد تصميم گرفتم بین بد و بدتر بد انتخاب کنم بمونم
اما فقط میدونم از اون شب ب بعد دیگه دوستش ندارم دیگه تموم شد
زندگی کردن و موندن ب معنای عشق نيست
عشق و حسم بهش زود تموم شد چون با روانم بازی شد
چون ی روز میگفت زنه مزاحمم شده گیر داده
ی روز میگفت ب زنه کاری نداشته باش من التماس کردم باهام باشه
اون زندگی قبل اون حس ها همه تموم شد و دیگه اگه صادق باشه و بهترین مرد من دوستش ندارم
و حقیقتا برای منفعت موندم برای کارایی ک برام میکنه