ای بابا ما هم ازین چیزا زیاد داریم
شوهرم رفت کربلا مامانش زنگ نزد بگه جاش خالی تنها شهر غریب با بچهها
یا یه سری عمل سرپایی داشتم در هر صورت حالم بعدش میزون نبود تنها با دو بچه همه کارامو خودم انجام میدادم دریغ از یه تعارف خشک و خالی
شوهرم کرونا گرفته بود ،مال من خیلی خفیف بود اصلا پیگیر نشد بعد وقتی خانواده زن بردارشوهرم کرونا گرفتن براشون یه قابلمه سوپ بزرگ درست کرده بود به تک تک بچه ها زنگ میزد بیایید یکیتون ببره براش.... اونجا واقعا دلم برای خودم سوخت من تنها بودم پدرومادرم شهر دیگه هستن هم عمل داشتم هم کرونا گرفتیم شوهرم مرد بزرگ و هیکلی جلو چشمم یهو به لرز میفتاد با دوتا بچه کوچیک ...