بچها من نامزدم یعنی هنوز عقد نیستیم توی مرحله اشنایی ایم و خانواده هامون در جریانن
بچها من مشکلاتم با نامزدم حل نشده باقی مونده و روی من فشار میارن ک عقد کن ولی ما مشکل داریم
اولین مشکل من تفاوت طبقاتیه ک خانوادا نامزدم همه پزشکن و وضعشون خوبه ولی خانواده ی ما خیلی معمولی استن
دومین مشکل اینکه نامزدم اصلا وقت نداره بچها در طول هفته اصلا نیست جمعه ها فقط آفه و برای من وقتی ک باید رو نمیذاره
سومین مورد اینکه من حس میکنم من هنوز ۲۳ سالمه و برای ازدواجم زوده احساس امادگی برای ازدواج نمیکنم چون خیلی مسئولیت سنگینیه
چهارمین مورد این داستان طرحشه ک ۴ سال باید درس بخونه ۴ سالم بریم مناطق محروم من بزرگ شده تهرانم سخته برم ی شهر دور افتاده به مادر پدرم وابستم
پنجمین مورد بچها نامزد من نسبت به دوستپسرای قبلیم
اصلا اون وقت گذاشتنه و حمایته رو ازش نمیبینم من دستم میسوخت میکوبیدن از اونور شهر بخاطرم میومدن پماد سوختگی برام میاوردن ولی نامزدم مریض شدم دعوا راه انداخت به جای اینکه هوامو داشته باشه
ششمین مورد بچها من واقعا اون حس دوست داشتن رو نسبت به نامزدم ندارم چون اصلا نبوده ک من بخوام جذب بشم عاشق بشم و دوستش داشته باشم
به نظرتون من چیکار بکنم؟
ی سری به خانوادم گفتم مامانم باهام قهر کرد میگفتن میخوای لگد بزنی به بختت
به خود نامزدمم حرف زدم خودش سعی در حل کردن مشکلات نداره میگه شرایط همینه باید بپذیریش
شما بودید چیکار میکردین