پدرشوهرم بیکاره تنها ی خونه ای دارن ک جاش خوب نیس ب قیمت بالایی نمیبرنش هیچوقت.تا صد سال دیگه هم زندن پدر مادر شوهرم.خیلی هم اذیتمون کردن
حالا منم مستاجرم یعنی تا صد سال دیگه باید مستاجر بمونم تا اینا بمیرن ی چیز ناچیزی گیرمون بیاد اونموقعه من دیگه پیر شدم خودم.شغل شوهرم خوب نیس پدرشوهرمم بیکاره نمیتونه کمک کنه خیلی سختمه زندگی کردن بنظرتون طلاق بگیرم اشتباه کردم؟؟؟
عزیز دل من.نورچشمام.قوت قلبم.جمعه ساعت سه وچهل دقیقه بیست ویک شهریور به مقصد آسمون ها پرواز کرد.ودستهای دخترش خالی شد...روضه رقیه شده همدم تنهایی هام..بابا به دیدار دخترت نمیای دیگه؟ما قرارمون بودهرجا میریم کنار هم باشیم..بارفتنت تموم رنگ های دنیا را بردی ودخترت را داخل یه تنهایی بی انتها رها کردی
شما خانواده شوهرت واسه شامی ناهاری چیزی نمیری خونشون یعنی در حد روغنی هم کمکت نمیکنن
نه تنها کمکنمیکنن بلکه ما وظیفمونه کمک کنیم و کمک هم میکنیم چون سال خورده هستن هیچ وقتم چشمم به مال و ارث دیگران نبوده .تفکرات وحشتناکه ...شما از وضع همسرت و پدر و مادرش خبر داشتی چرا باهاش ازدواج کردی