سلام عزیزم
امیدوارم حالت به زودی بهتر بشه
علت اینکه انقدررر از دست پدرت حرص میخوری به چشم منی که فقط چند خط از زندگیت رو دیدم اینه که هر دوتون یک نقطه ضعف مشترک دارید . اونم فراموش کردن خود و ایثارگری بیش از حد برای دیگرانه.
شما این نکته رو در پدر میبینی اما در خودت نمیبینی ولی اطرافیان مخصوصا پدر و مادر آینه ما هستن ، وقتی حرصمون میدن دارن مارو یاد خودمون میندازن.
حالا چرا میگم تو هم این ویژگی رو داری؟
شما تو سن کم دوتا شغل داری و این میتونه ویژگی خوبی باشه اما خودت معترفی که اصلا به خودت و نیازهات نمیرسی با پولی که بدست میاری
و به جاش به فکر کمک مالی به پدر هستی
یعنی داری پا جا پای ایشون میذاری
حتی ایده خونه خریدن وقتی فقط نصف پول رو داری از ترست برای آینده میاد چون میترسی آینده ت مثل پدر بشه میگی من سخت کار کنم و زیر بار قرض و وام برم ولی حداقل سریع یه سقفی برای خودم جور کنم بعدا به مشکل نخورم.
من پیشنهادم برای شما تعادله عزیزم. اتفاقا دیوانه نیستی و بسیار دختر خوب و عاقل و آینده نگری هستی و آینده ت روشنه به شرطی که زندگی در امروز رو فراموش نکنی چون به خودت میاد ۴۰ سالت شده و این همه دویدی اما زندگی رو نچشیدی
نمیدونم الان ورودی مالیت چقدره اما حتما بخش بندیش کنی
یک بخش پساندازه که ترجیحا هرازگاهی تبدیلش کن به طلا و بخش دیگه باید خرج هزینه های خودت(یهترین کمکی که میتونی به پدر بکنی همینه که خرج شما رو شونه ش نباشه) و خرج کارهایی که بهت حس خوب میده . ازجمله تفریح و کافه و رستوران و رسیدگی به پوستت و کارهای زیبایی که خودت دوست داری انجام بدی
درباره پدر هم دوباره تاکید میکنم وقتی این فکرها اومد توی سرت بگو پدرم تو مسیر خودشه و اینجور بلده زندگی رو ، من به جای حرص خوردن از اون روی زندگی خودم تمرکز کنم که خطای اون رو مثل یک چرخه معیوب تکرار نکنم.
ان شاءالله موفق باشی دختر گل