دوستان همونطور ک دیشب گفتم شوهرم مث قبل نیستو گفته از رابطمون زده شده
منم دارم سعی میکنم درستش کنمو باهاش راه بیامو مهربون باشم تا خوب باشه اما هی استرس دارمو بی قرارمو همش دنبال ی راهیم ک بفهمم دیگه زده نیست و خیالم راحت شه
با راهنمایی دوستان متوجه شدم و فک میکنم ک من ناراحتم ک چرا بحث نمیکنیم ک اون بیاد نازمو بکشه تا من ازین طریق مطمین شم ک همه چی خوبه و دیگه زده نیست ازم!!!
ولی خب تقصیر خودشه حرف نمیزنه ک من بفهمم.مثلا وقتی میگفت تو دلم اشوبه و نمیدونم چمه و از رابطمون زده شدمو بیتفاوت شدمو هیچی دیگه مهم نیست برام دقیق توضیح نداد و من بیشتر تو فکر فرو رفتمو ناراحت شدمو گفتم تروخدا اینجوری نباشو من اشتباه کردم و گذشترو فراموش کن و اون فقط میگف باشه و فلان و بعد دید من گریم گرفته با حالت خنده دار و جالبی قربون صدقم رفتو و...(مثل کسایی که با بجه ی کوچولو حرف میزنن تا اروم شه البته حالتش شوخی بود!!! :))) )
حالا نمیدونم واقعیو از ته دلش بود یا سطحی بود ک ادامه پیدا نکنه و من فک کنم خوبه!!اما جون احساسی نبودو با شوخی بود من اینجوری فکر کردم ولی خب اون لحظه من خوب میشدم اما بعدا دوباره فکرای بیخود میومد و سرم ک هیچی مث قبل نیستو... ب نظرتون چیکنم ک این حسا ازم دور شه و بجای اینکه بخام مطمین شم خوبه کاری کنم ک حس ارامشو خوب بودن بهش بدم ک خودش بیاد طرفمو دلش بخاد باهام باشه؟؟