خواهرم کلاس ده یا نهم که بود پریود نمی شد به اصرار من مامان برد دکتر رفتن دکتر همانا خوردن دارو هایی که افسرش کردن همانا افسرده شد سال اول یک تجدید سال دو دوتا و سال اخرهم دوتا و بعدن خودش فهمید اون دارو ها نابودش کردن از یک طرف ازطریق دیگه درس های سنگین تجربی و خواهری که تو درس ریاضی لنگ میزد همه باهم باعث نابودی شد بااینکه الان دیگه حالش مثل اون موقع نیست ولی هنوز دیپلم اش رو نگرفته و سه تا درسش پاس نشده کاش هیچ وقت به مامانم نمی گفتم ببرش دکتر الان سه ساله دیپلم نگرفته و زندگیش شده گوشی