تنهانیستی
منم شوهرم ۱ساعت ظهرمیادخونه بایدغذاش حاضرباشه ۱ساعتم شب میادبایدشام حاضرباشه بخوره و بخوابه
یباریه لیوان ب آب نمیزنه
هیچ کمکی بهم نمیکنه
هیچ جا هم منونمیبره
دیروز گفتم هوا سرده با ماشین ک میشه بریم یکم دوردورکنیم چرانمیگی بریم چرا جایی نبردیم ی ماهونیمه توخونم یهودادزدنمیفهمی من ازسرکاراومدم خستم منم رفتم تو اتاق نشستم گریه کردم آششوکه خورداومدگف کارمن اینجوریه نمیگم نمیبرمت ک یبارمیبرمت
خب آدم اون لحظه دلش میخادیه قبرستونی بره.من ک جوابشم ندادم.بایه آرامشی ک نمیدونم ازکجااومده بود گوش کردم حرفاشوبعدم انگار نه انگار خوابیدم
با خودمم شرط بستم حالاکه هردفعه ک بهش میگمومنوهیجانمیبره و بحثمون میشه دیگه بهش نکن منو جایی ببر.خودم برم والا