از پدرم به شدت گله مندم چون بد بختم کرد

عزیزم من تا 17 سالگی شبا که میخاستم بخابم بابام میومد دست تو موهام میکشید تا بخابم

فضای خونمون نه دعوا بود نه هیچی

بعد من 15 سالگی عقد کردم با مردی که ۶ ماه بعد از عروسی کتک زدناش شروع شد تا حدود 12 سال بعدشم با وجود بارداری کتکم میزد 

اینا یکمش قسمته و درصد بیشتریش هم بچگی و ناپختگی خودمون 

شوهر منم الان 15 تومن حقوقشه با دوتا بچه

اخلاقش یکم بهتر شده 

ولی هر کسی یه مشکلی داره دیگه تو زندگیش

دختر خوب منم از بابام شاکیم حالا بابام منو نمیزد ولی اذیت زیاد میکرد آخرم منو داد به یه خانواده خوب پولدار که پسرشون از دست رفته و منو گرفتن برای اصلاح و تربیتش ‌‌‌ خدای پول خرج کردن چه برای من چه برای دخترای خیابون هست 

بهترین کادوها رو میگیره ولی هر چند وقت یک بار تو دعوا دستشو بلند میکرد فحاشی و بددهنی که تا دلت بخواد عصبی مزاجی و نا آرومی کلی که مریض وار دچارشه یک طرف دیگه و هزار مساله کوچک وبزرگ دیگه که آخرینش مریضی جنسی که خودش در اثر ارتباطات مختلف مبتلا شده بهش و منم هنوز دکتر نرفتم پس برای پول ناشکری نکن الان خانوما خیلیاشون خودشون حتی از تو خونه در آمد کسب میکنن

والا ک تعجبم میشه

ماها هیچ کدوم روانشناس و روانکاو نیستیم ولی ریختیم سر بنده خدا ک توفقط مقصری و لیاقتت همینه و فلان

طرف خودش میدونه اشتباه کرده

زخم خورده زخم میزنه

ب خودش یا به بقیه

تحت فشاره یعده میان میریزن سرش ک الی بلی حقته بدتر این سرت بیاد

بابا طرف با کلی کمبود و خلا  و پشبمونی و اشک اومده ی تاپیک زده چهارتا عقده ای ببخشیدا ولی میان میگن حقته شوهرت کتکت بزنه

بخدا ک  ادم میمونه