من و برادر کوچیکم خوش اشتهاییم
مامانم هم همینطور
من الان ۵ ماهه رژیمم
ولی مامانم همش چشمش دنبال دست من و داداشمه
داداشم یه لقمه بخوره لقمه بعدی جیغ مامانم در میاد که بسته چقدر میخوری و فلان
منم میگم خودتم اینجوریی
الان مامانم بخواد گردو بخوره یکی دو تا که نمی خوره ۲۰ تا پشت سر هم میخوره ولی انتظار داره برادرم یه دونه بخوره
یا من خودم غذای ساده دوست ندارم
همیشه دلم میخواد حتی با وجود اینکه الان هم رژیمم اما دوست دارم مخلفات کنار غذام باشه بعد الان مامانم هر دقیقه میگه هر چی چاق میشه مال همیناس
ولی خودش هم اصلا رعایت نداره و چاقه
قند داره ولی شیرینی ببینه ۴ تا هم میخوره
اما همش چشمش دنبال دست من و برادرمه همش میگه
من قبلا مثلا مامانم میرفت بیرون میگفتم خوب مثلا یه چیپسی بخر یه چیزی بخر
بعد الان که رژیمم میگه خوبه رژیمی چون قبلا هی میگفتی فلان چیز رو بخر بهمان چیز رو بخر