خاهرشوهرم دعوا کرده اومده خونه پدرش قهر منم اونجاس خونم
شوهرش زده دستشو شکسته درخواست طلاق میخاد بده
من بعد چندروز دیروز ب مادرم تعریف کردم ولی نگفتم زدش فقط گفتم قهر کرده اومده
حالا مادرمرفته برا پدرم تعریف کرده بعد خودشون رفتن سرخود زنگ زدن ب شوهر خاهرشوهرم ک اشتی شون بدن صبی هم پدرم اومده اینجا ک با خاهرشوهرم حرف بزنه بحساب اشتی شون بده من خیلییییی عصبی شدم گفتم نمیخواد دخالت کنی هیچی نگو تو اصلا بعد رفت ب من پیام هایی داده ک من میخام کار خیری انجام بدم و فلان بیسار
خیلی عصبانیم اون ب حرف بزرگای طایفه خودش و خانوادش گوش نمیده خودشونم ده متر زبون دارن این وسط پدر من خودشو خیرخواه میدونه خیلی ناراحتم بدون هماهنگی با من رفته زنگ زده ب شوهرش شری روسر من درست کرده
شما بودین عصبانی نمیشدین بعد این خاهرشوهر من اصلا ادمروراستی نیست خیلی کارهای بدی با من کرده اصلا نیات خوبی ندارن من دستمم بکنم تو عسل بذارم دهنش باز با من رقابت و حسادت داره من اصلا نمیخام توزندگیش دخالت کنم چون کاملا همه کارهای منو سوظن دار نکاه مکینه
خیلی سخته نتونی ب مادرت حرف بزنی چون همه جارو میره پر میکنه