2777
2789
عنوان

دعوای خاهرشوهرم و‌دخالت پدرم

| مشاهده متن کامل بحث + 300 بازدید | 29 پست

پدر و مادرای قدیم همشون دهن لقن. یه جریانی رو جند سال پیش برای مادرم تعریف کردم و بارها قسمش دادم بین خودمون بمونه. پای آبروی کسی وسط بود. گفت خاطرت جمع 

مادربزرگم همون موقع اومد خونمون، جلو خودم بهش گفت😐باز چندساعت التماس مامان بزرگم کردم به کسی نگی، گفت نه نمیگم

فرداش کل طایفه باخبر بودن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وقتی اخلاق خانوادتو میدونی،نباید هیچ حرفی بزنی،بماند که مسائل خانواده هرکسی به خودش مربوطه و شما اصل ...

اخه پسر خواهرشوهرمو دیروز بردم همراهم خونه پدرت

چون مادرش بچشو گذاشته بود برا من خودش رفت بیرون منم گفتم میخوام برم خونه بابام اونم گفت ببرش همرات

دیگ اونجا یکم پسرش سوتی داد منم ب مادرم گفتم

بعدم خاهرشوهرم رفته درخواست مهریه داده شکایت کرده شهر کوچیکه ب گوششون میرسه بلخره ولی جزئیاتو نگفته بودم

ن والا فکرشو نمیکردم پدرمادرم انقدر بیفکر باشن همچین کاری کنن خودشونو دخالت بدن

از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
کاش میزاشتی با خواهر شوهرت حرف بزنه چون بالاخره میشنون ک باباتون ب همسرش زنگ زده الان ک بدتر میشه

واقعا؟

گفتم حرف بزنه بدتر میشه حالا اینجوری میشه من بگم نگفتم بکی دیگ ب گوششون رسونده چون شهر کوچیکه دیگ همه خبر میشن اونم رفته شکایت رسمی کرده

از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
شاید باورت نشه من هیچ گونه حرفی راجب خانواده شوهرم ب خانوادم تعریف نمیکنم و بر عکس حتی اگ عادی ترین ...

بخدا بهترین کارو میکنی افرین بهت واقعا ارامش میاد تو زندگیت

اخه پسر خواهرشوهرمو دیروز بردم همراهم خونه پدرت

چون مادرش بچشو گذاشته بود برا من خودش رفت بیرون منم گفتم میخوام برم خونه بابام اونم گفت ببرش همرات

دیگ اونجا یکم پسرش سوتی داد منم ب مادرم گفتم

بعدم خاهرشوهرم رفته درخواست مهریه داده شکایت کرده شهر کوچیکه ب گوششون میرسه بلخره ولی جزئیاتو نگفته بودم گفتم ناراحت میشه ازم از زبون بقیه بشنوه ولی الان پشیمونم اصلا نباید میگفتم

از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
اینبار میزاشتی حرف می‌زد چون شوهره خبر میده که بابات بهش زنگ زده

اینطوری بیشتر شر میشد اصلا من شوکه‌شدم اون‌لحظه وقتی داشتم حرفای پدرمو‌ میشنیدم

از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
پدر و مادرای قدیم همشون دهن لقن. یه جریانی رو جند سال پیش برای مادرم تعریف کردم و بارها قسمش دادم بی ...

ای وای چرا این کارو میکنن با ما

واقعا حرف تا وقتی مال توعه که از دهنت بیرون نیاد وقتی گفتیش دیگه حرفه مال تو‌نیس مال همه س


از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
فقط سوال که بابات چجوری شماره شوهر خواهرشوهرت رو داره؟

برای روضه و افطاری دعوتشون میکنه خانواده شوهرمو

ولی ارتباط و رفت و امدی ب اون‌صورت ندارن

از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
حالا دیگه ول کن اصلا ب رو خودت نیار

همین کار میکنم

بعد خواهرشوهرم تا دید من رفتم دم در اومد بیرون فضولی ک ببینه کی دم دره نمیدونم شنید حرفای منو پدرمو‌ک میگفتم‌دخالت نکن یا نه

از واقعیت به اینجا پناه میاریم !
همین کار میکنمبعد خواهرشوهرم تا دید من رفتم دم در اومد بیرون فضولی ک ببینه کی دم دره نمیدونم شنید حر ...

ن نشنیده شاید فک کرده شوهرش اومده یا کسی از اقوام شوهرش اینجور مواقع زنا منتظرن  

اخه پسر خواهرشوهرمو دیروز بردم همراهم خونه پدرتچون مادرش بچشو گذاشته بود برا من خودش رفت بیرون منم گ ...

متوجهم،الآن که دیگه تیر از کمان رها شده،اما از این به بعد با توجه به شناختی که از پدر و مادرت پیدا کردی،اصلاً جلوشون بروز نده،حتی اگه کس دیگه ای سوتی داد،وانمود کن بی اطلاعی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز