خودش بود کابوس شبونه مدت های زندگیم . لال شدم اومداز کنارم رد شد گفتم ترسوندیم اه
و ی چی گفت درست نشنیدمو رفت حیاط . هنگ بودم این واسه چی اینجا بود؟ وقتی تازه درست روزیکه مامانم رفته مسافرت؟ (مامانم امروز راهی مسافرت شده برای چندتا کار اداری )
رفتم اشپزخونه به سختی از همونجا از داداشم ک تو هال بود پرسیدم این اینجا چیکار میکنه؟ گفت اومده ب موتور بابا نگاه کنه تعمیرش کنه
پرسیدم بابا حیاط هست؟ داداشم گفت نه
ترسیدم بیشتر ترسیدم داداشم گفت این با دوستش اومده
و من ترسم بیشتر و بیشتر شد