دوستان قشنگم من الان تو خونه تمهام بعد از صبح که مادرم و خواهر کوچیکم و پدرم با خالم اینا رفتن بیرون هی زنگ میزان بعد منم عصبانی شدم یه دفعه دوباره تلفن خونمون زنگ خورد بعد دوستم بود با صدای عصبانی گفتم سلام کلارا اسم خواهرمه میشه دیگه زنگ نزنی بعد یه دفعه دوستم گفت منم 😶😶😖😖😖
آروم رفت ایش🥲
اگر شماها چنین خاطره تی دارید خوشحال میشیم تعریف کنید اما قول نمیدیم که نخمدیم😂😂