2777
2789
عنوان

دعوای شدید با شوهرم

12524 بازدید | 192 پست

اصلا حوصله ندارم،نمی دونم چرا اینقدر بی اعصاب شدم،همش مقصر شوهرمه،از اول ازدواج سرد و بی میل بود،اما یک‌سالگی هست که خیلی بدتر شده،ولی اصلا به روی خودش نمیاره ،از هر راهی که بگی بهش حالیش کردم،با خوش زبونی،با دعوا،باقهر ولی هیچکدوم فایده نداشته،امروز آنقدر حرفهای بدی بهش زدم اما الان پشیمونم ،غرورشو شکستم،هرچند میدونم فایده ای نداره،جای من بودین چیکار میکردین،

از قبل تایپ کردم الان تند تند میزارم که چی شد 

یه ماهی هست که ما هیچ رابطه ای نداشتیم،دلیل بیشتر ناراحتی منم همینه،اون یه بارم با اصرار منه و من همیشه پیش قدم میشم،امروز گفتم بزار یه تنوعی به خودم بدم هم حال خودم خوب بشه و هم ببینم تاثیری تو رفتار شوهرم داره یانه.

اینم بگم که من هم قدم بلنده وهم خیلی سفیدم،هم باسن برجسته دارم و یه قیافه ی معمولی دارم که اکثرن همه میپسندن،حتی الانم با دوتا بچه ها تو خیابون بهم پیشنهاد میدن

باید بره متخصص اورولوژی یا سکسولوژی، خیلی نامردی هس که خودش دلش نمیخاد، اما براش هم مهم نیس که شریک زندگیش نیاز طبیعی داره و حق داره این نیاز رو با محرم خودش رفع کنه، کلا باید درمان بشه 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خلاصه امروز کلی هزینه کردم از صبح رفتم ارایشگاه،موهام جلوش سفید شده بود،دکلره کردم و یه رنگ نسکافه ای قشنگ گذاشتم که خیلی بهم میاد،ابرو هامو رنگ کردم و اومدم دوش گرفتم ،مرتب و آرایش کرده منتظر شوهرم موندم،اومد نهار خورد اصلا به روی خودش نیاورد،بچه ها رو به زور بردم اتاق خوابوندم ،ساعت ۴بود دراز کشیده بود رفتم گفتم که یه قلیون پر کنم باهم بکشیم گفت نه فعلا می‌خوام بخوابم،منم برگشتم تو اتاق تا ساعت ۷ که گوشیش زنگ زد

بیدار شدم رفتم آشپزخونه که شام بپزم دیدم داره با دوستش حرف میزنه و قرار بیرون میزارن،چیزی نگفتم تا دوش گرفت و مسواک زد لباس پوشید دنبال جوراب میگشت چند بار صدام کرد جواب ندادم،بلند صدام زد که نمی‌شنوی دارم صدات میکنم،من بلندتر داد زدم که نه نمیشنوم منم خیلی وقته تورو صدا میزنم نمیشنوی

شروع کردم به داد زدن که حیف جوونی من که پیش مردی مثل تو داره حروم میشه،اگه بچه ها نبودن بهت میفهموندم ،فقط بچه ها دست و بالمو بستن وگرنه ولت میکردم و میرفتم با مردی که قدر منو بدونه،گفت چی شده چرا اینجوری میکنی،هرچی دم دستم بود رو میز پرت کردم زمین و گفتم هزار بار گفتم دردم چیه ولی نمی‌خوای بفهمی، تو ی این زندگی اندازه خیار خاصیت نداری و فقط بیای بخوری و بخوابی و با دوستات بری بیرون و کلی حرف دیگه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز